جمعه از شمال رسید و رفتیم برای لباسهای پسری به دراور خریدیم. گوشیش موند توی ماشین و باز کردم دیدم چه بگو و بخندی با خواهرش راه انداخته. همش دروغ میگه. واقعاً به تنفر ازش رسیدم. وقتی که به روش میارم او در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 180 تاريخ : پنجشنبه 12 دی 1398 ساعت: 14:11