در گذر از مارپیچ زندگی....

ساخت وبلاگ
جمعه از شمال رسید و رفتیم برای لباسهای پسری به دراور خریدیم. گوشیش موند توی ماشین و باز کردم دیدم چه بگو و بخندی با خواهرش راه انداخته. همش دروغ میگه. واقعاً به تنفر ازش رسیدم. وقتی که به روش میارم او در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 180 تاريخ : پنجشنبه 12 دی 1398 ساعت: 14:11

چهارشنبه با گریه و قهر ازش خوابیدم. حالم خیلی بد بود انگار دلش سوخت و قبل اینکه بره بخوابه لپم رو ماچ کرد. پنجنبه رفت شمال و شبم اونجا بود. تا جمعه شب که برگرده براش ناز کدم حسابی، نازمم کشید و پشیمون در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 8:51